-
بد شانسی ...
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 18:53
من از کسایی هستم که واقعا به شانس عقیده دارم...الته نه اینکه هر اتفاقی رو به خاطر شانس خوب و بد خودم بدونم ولی معتقدم هر کسی یه وقتایی توی کاراش واقعا بد میاره و بد شانسه .مثلا کسی که داره خیلی راحت و اسوده توی خیابون راه میره و یهو اون ادم احمقی که قصد خودکشی داره خودشو میندازه پایین و یه راست میفته رو سر این بدبخت و...
-
یک یار بگیر...
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:50
. . . . . . . . . . بار بگفتمش که . . . . . . . . . یار مگیر با . . . . . . . . منشین و . . . . . . . دلدار مگیر با . . . . . . به کرشمه باش و با . . . . . بجنگ . . . . و . . . و . . بگذار . یار بگیر
-
یادداشتی از زبان مهربان یک مادر...
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 12:32
عروسک ملوس و دوست داشتنی من , تو یکی از با ارزش ترین هدایای خداوند برای من هستی . حتما" برای مامان دختر خوبی بودم که خدا تو را به من پاداش داده. وقتی تو بدنیا امدی مثل گلی بودی که از بهشت امده بودی , به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم نامت را " تینا " یعنی گل بگذاریم. زندگی ام را با نام خدا یعنی "وحید " اغاز کردم. با "سعید"...
-
پیس پیس ..جواب سوال 5 چی میشه؟؟؟
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 00:42
فصل فصل ِ امتخاناست و خواستم یه یادی از خاطرات دوره ی امتحانات کرده باشم... متاسفانه باید اعتراف کنم بیشتر خاطره های دوران امتحاناتم مربوط به مواقعیه که شب قبل از امتحان یا صبح امتحان دست به دامن تقلب می شدم و یه وقتایی از اینکه خودم رو خیلی جدی در حال نوشتن تقلب می دیدم خندم می گرفت. و حرف دوستم که همیشه می گفت : به...
-
با زندگی خودتون بازی کنید...
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 15:34
فکر کنید cd ی رو به شما بدن که این cd زندگی شماست که به صورت یک بازی کامپیوتری در اومده و روش بازی اینه که : سه تا جون دارید و باید سرنوشتون رو خودتون توی این بازی تعیین کنید. همه ی کارها و برنامه های زندگیتون دست خودتونه و دنیای بزرگ اطرافتون اون قدر کوچیک شده که می تونید همه چیز رو خودتون کنترل کنید. ولی نباید...
-
انگیزه های زن گرفتن و دلایل شوهر نکردن و ترشیدن دخترها...
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 00:30
انگیزه های مختلف برای زن گرفتن : - پیدا کردن کسی که تا حدی به خواسته هاشون نزدیک باشه - چند سالیه که برای خودش خونه داره و تنها زندگی می کنه . از اشپزی و تمیز کردن خونه خسته شده... - عاشق شدن - زیاد شدن سن و نگرانی بعد از ان - کاملا" بی انگیزه - یک نفر رو پیدا کرده و از ترس اینکه نکنه کس دیگه ای رو پیدا نکنه , زود دست...
-
عشق من و تو...
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 20:20
با هر بار که از دور نگاهم کردی / من رو تو نگاهِ خود شکارم کردی هر بار گرفتی دستم و گفتی : / با گرمای دستت منو عاشق کردی چند سال گذشت و تو فقط یک بار / عشق منو توی قلب خود , حس کردی دیروز که یادی کردیم از روزهای خوب / گفتی تو به من :عشق رو تو ثابت کردی تو قهر و تو آشتی , توی رویای خودت / بغلم کردی و تا صبح نگاهم کردی...
-
قیمت های نجومی
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 19:19
یه وقتایی با اینکه یه چیزهایی رو نی دونیم که گرونن ولی دوست داریم که بریم توی مغازه و قیمت اون رو از فروشنده بپرسیم. و معمولا" هم وقتی که قیمت نجومی رو پرسیدیمو شنیدیم , خیلی بی تفاوت یه چرخ کوچیکی اون اطراف می زنیم و وسایل دیگه رو هم یه نگاهی می کنیم و از مغازه بیرون میایم. البته یه وقت هایی هم خبر نداریم و ندونسته...
-
خیر سرم شعر گفتم...
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 19:32
معلم بنام انکه یاد داد نوشتن را به من / انکه یاد داد بنویسم مادر , بنویسم پدر انکه اموخت نام خود معلم را به من / انکه اموخت محبت را به من انکه گفت دوست دوست / بدان محبت دست اوست انکه گفت هم خانواده ی علم است / انکه گفت نام او معلم است این شعر رو وقتی 7 سالم بود گفتم و در یکی از مسابقه های منطقه هم جایزه گرفتم...شعرم...
-
نمایشگاه اثار چوبی رضا کیانیان...
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 11:57
این نمایشگاه اولین نمایشگاه انفرادی اقای کیانیانه و کارهای جالبی هم به نمایش گذاشته . چوب هایی رو که به نظرش شکل خاصی داشتند از جاهای مختلف در طول سفرهاش جمع کرده و تغییرات کمی هم در اونها داده وچند روزیه که اونها رو در سالن ممیز خانه ی هنرمندان به نمایش گذاشته. دیروز اونجا بودم و کارهاش رو دیدم . حدود 68 تا طرح چوبی...
-
اخر بهداشت...
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 21:27
- م یرید دکتر دندون پزشک. قبل از اینکه بیرون بیاد و اسم شما رو صدا بزنه , از لای در می بینید که اقای دکتر بینیشون می خاره و با کل دستشون رفتن داخل بینی و مشغول خاروندن بینیشونن...همون موقع از اتاق بیرون میاد و اسم شما رو صدا می زنه و مجبورید که برید زیر دستای اقای دکتر تا با همون دستها دهن شما رو باز کنه و دندون هاتون...
-
لذت دیدن فیلمی که کتابش رو چند روز پیش تمام کرده بودم...
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 19:31
"غرور و تعصب" نوشته ی " جین اوستین " یکی از کتاب های به یاد ماندی است که بارها فیلم اون رو ساختن (فیلم " pride and prejudice " با بازی" keira knightleyl " تولید سال 2005 ) . البته کتاب های دیگری هم مثل "خاطرات یک گیشا" , "بلندی های بادگیر" و...هستند که انها هم فیلمشان در زمان های مختلفی ساخته شده. داستان این کتاب...