فکر کنید cdی رو به شما بدن که این cd زندگی شماست که به صورت یک بازی کامپیوتری در اومده و روش بازی اینه که : سه تا جون دارید و باید سرنوشتون رو خودتون توی این بازی تعیین کنید. همه ی کارها و برنامه های زندگیتون دست خودتونه و دنیای بزرگ اطرافتون اون قدر کوچیک شده که می تونید همه چیز رو خودتون کنترل کنید. ولی نباید فراموش کنید که شما فقط سه تا جون دارید....
بازی سختی میشه و ممکنه توی نیم ساعت همه ی جون هایی رو که دارید از دست بدید و به این نتیجه برسید که داشتن یک جون از سه جون خیلی راحت تره و راحت تر می تونید با اون زندگی کنید.
حالا اگه به شما بگن سه تا جون دارید و تا سه بار می تونید زندگی کنید , روی زندگیتون چه جور ریسکی می کنید؟ خطرناک ترین کاری که همیشه دوست داشتید یک بار امتحانش کنید و از ترس داشتن یک جون جرات انجام اون رو نداشتید چی بوده؟؟؟ کاری که حتی احتمال این رو می دید که اخرش زنده نمونید...
سلام تینای قرمز
بازی جالبی خواهد بود
چه ایده جالبی رو مطرح کردی... باید روش فکر کرد و بعد جواب داد. شاید من یکی از کارهایی که میکردم عضویت در گروه های صلیب سرخ جهانی بود که درست بعد از حوادثی مثل زلزله و سونامی و سیل و بیماری، وارد منطقه میشن و باید با وجود تمام خطراتی که تهدیدشون می کنه به مجروحان برسن و اونا رو از منطقه دور کنن. خیلی دلم میخواست اینکارو می کردم اما راستش به خاطر خطراتی که داره هیچوقت جراتشو نداشتم... البته عضو جمعیت هلال احمر هم شدم اما در بخش های فنی و فرعیش.
سوالت خیلی فکر منو مشغول کرده؛ تا همین الان به این نتیجه رسیدم که من اینقدر ترسوام و از مردن بی موقع و دردناک و ترسناک حتی اگه بدونم دوباره زنده می شم می ترسم که احتمالا هر سه بار به مرگ طبیعی می مردم. نخند ها جدی گفتم.
من هر سه تا جونمو میزاشم.تا یک بار برم فضا...........
سلام...نوشته ی جالب و بدیعی بود ... من سعی میکنم دکمه های کیبوردم به خاطر فشار زیاد بر اثر استرس زیاد خراب نشه !
من به قول یکی از شخصیت های کارتون روباتها اگر دوباره بتوانم از نو شروع کنم مسلمن رویاهایم را دنبال میکردم. یعنی اون دوباری که برام مونده چون یکیش همین جوری الکی داره میگذره.
سلام تینا جون:
من ترجیح می دهم این سی دی رو بشکنم و از ایندم حتی با صد جوون خبر نداشته باشم این جوری هیجان انگیز تره
سلام تی تی جوونم:
من همیشه دوست دارم یک بار مرگ رو تجربه کنم شاید تو یکی از جوونهام خود کشی کنم تا بفهمم اون دنیا چه خبره یکبارم حتما کارایی رو می کردم که همیشه ادما از انجام دادنشون می ترسن......
راستی یه سوال! هر بار که از اول شروع می کنیم می دونیم دفعه قبلی چطوری مردیم یا چیزی یادمون نمیاد؟؟؟
می دونیم...مگه موقعی که بازی می کنیم چیزی رو فراموش می کنیم؟؟!!
دلم می خواد از بالا ترین نقطه ی اسمون بندازنم پایین و اروم اروم بیام پایین و توی این مسیر احساس پرنده بودن رو تجربه کنم ..همه چیز رو از بالا نگاه کنم.
سلام...
حالا اومدیم و سی دی هنگ کرد...
کی جوابگوی زندگی ما میشه؟
ببخشید...
میشه َعاشق شد تو این بازیه اونم خودش ریسکه...
بیخیال...
خوش باش و سلامت...
موضوع جالبی بود....
تینای قرمز
باید گاهی به آسمان نگاه کرد
اما
مگه وسط این ساختمونای بلند دیگه میشه آسمون رو دید؟
میخواستم بگم چقدر ظریف و ملموس به این مسئله اشاره کردی، چشام افتاد به یک نظر از خودت. چرا باید با سقوط پرواز رو تجربه کنی. اونجوری دیگه همه جونات تموم شدس. یه خورده بگرد شاید بشه از یه راه دیگه با بالارفتن پرواز رو تجربه کنی. امتحان کن.