فصل عشق...

صفحۀ اول قصه، خاطرات روز اول

خط به خط , نقطه به نقطه 

سال اول ، روز اول 

گذر باد زمونه دو سه برگی رو ورق زد 

رسیدیم به اون روزایی که دل از عشق تو پر زد 

تو پر از عشقی و خوبی 

تو نگاهت پر ِِ احساس 

تو دلت پاک و لطیفه همه حرفات مثل رویاست 

حرف اصلی ِ کتابِ من و تو همیشه با هم 

بجز اون فصل ِ درازی که جدا بودیم ما از هم 

 

لحظۀ سخت جدایی لحظۀ دور شدن از تو 

اشک من حلقه تو چشمام قلب من در حسرت تو 

توی اون روزای دلگیر شبای سیاه و تبدار 

شده بود تنها امیدم دیدن دوبارۀ تو 

یاد اون نگاه پاکت یاد دستت توی دستام 

یاد لبخند شیرینت همیشه... همیشه همرام 

 

صفحۀ آخر این فصل گرچه طولانی و تاریک 

اما با ارزش و پاکه دلامون نزدیکِ نزدیک 

گرچه نزدیکیم و با هم ولی چشمامون به راهه 

ما به انتظار نشستیم آرزوهامون تو راهه.. 

 

شروع ِ یه فصل تازه فصل عشق همش یه رازه 

رازی که بین من و توست پیش روش راهی درازه... 

 

شعراز: قرمز و آبی

یک صبح برفی...

مثل همه ی روزهای دیگه با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم . پتو رو آروم کنار زدم و گوشی  رو از بالای سرم برداشتم. ساعت 5 بود و هوا هم تاریک ِ تاریک. کار همیشگیم رو تکرار کردم و ساعتش رو خاموش نکردم (در این حالت هر 10 دقیقه یکبار زنگ میزنه تا زمانی که خودم اون رو خاموش کنم) دوباره پتو رو روی صورتم کشیدم و 10 دقیقه ای خوابیدم (به نظر من هیچ خوابی لذت بخش تر از این 5 دقیقه خواب صبح نیست )بخصوص اگر هوا سرد و تاریک باشه.)) برای بار دوم صدای زنگ گوشی  در اومد. اینبار هیچ چاره ای نبود. لحاف رو کنار زدم . بیرون اومدن از زیر لحاف گرم و نرم و پا گذاشتن روی زمین سرد کف اتاق بدترین عذاب زمستونیه . 

رفتم نزدیک پنجره , سرمای پشت پرده به لرزم  انداخت. یاد پیش بینی دیشب ....افتادم.  پرده رو کنار زدم. بعععله ...درست بود. کل خیابون یک دست برف نشسته بود. از بچگی عاشق این  منظره بودم. روی درخت چنار و کاج جلوی پنجره کلی برف نشسته بود(طوری که از سنگینی برف درخت خم شده بود,(  دونه های برف  جلوی نور چراق سر چهارراه کاملا دیده میشد و از همه خوشگل تر,  آسمون قرمز ِ قرمز بود.

ساعت حدود 5:30 بود و  زمان زیادی برای آماده شدن و رفتن به محل سرویس نداشتم. لباس هارو یکی پس از دیگری و دیگری پس از دیگری تا 8 لایه پوشیدم و سریع از خونه بیرون رفتم . از شدت سرما فاصله ی جلوی در تا ماشین رو دویدم .درست راس ساعت 6 اونجا بودیم .خدارو شکر سرویس هم  با یک ربع تاخیر رسید  . سوار سرویس شدم, فقط 7 نفر !!!!!هر کی یه جزوه دستش بود و زیر اون نور کم,  سخت مشغول مطالعه. (بی خبر از اینکه قراره بجای 1 ساعت و نیم  ,3 ساعت توی راه باشن). توی اون شرایط فقط امیدوار بودم که سالم به دانشگاه برسم .

بالاخره ساعت 9:45  رسیدیم ورامین. اونجا همراه برف شاخه های کاج هم می بارید. ساعت 12 رفتیم برای امتحان ونیم ساعته تموم شد.  این همه سختی فقط برای نیم ساعت امتحان مسخره... وبدتر از همه اینکه : حالا باید تمام این مسیر رو برمی گشتیم.....................................................................................................................

....................................................................................................................

.............

ساعت 5:30 رسیدیم تهران...

معرفی روستای کمرد...

کمرد روستای کوچکی است با مناظر و نقاط دیدنی خاص خود که در25 کیلومتری جاده ی تهران -آبعلی در قسمت شمالی جاده و در پشت تپه های مشرف به آن واقع گردیده است. کمرد دهی است از دهستان لواسان کوچک و حدود 500 نفر جمعیت دارد.

همان طور که می دانید شهر تهران از چهار جهت جغرافیایی دارای راه های مختلف ارتباطی به دیگر استان ها و شهرهای کشور می باشد. هنگامی که تهران را به سوی شرق (جاده ی هراز) ترک می کنیم بعد از طی حدود 20 کیلومتر و عبور از پل رودخانه جاجرود و پیمودن 3 کیلومتر به سمت بومهن و یک جاده ی فرعی آسفالته در سمت شمالی جاده ی هراز (حدود 2 کیلومتر) به روستا کمرد خواهیم رسید البته این تنها راه ارتباطی به وسیله ی اتومبیل به روستای کمرد می باشد.

 با توجه به اینکه کمرد در میان کوهها قرار گرفته و بر خلاف اغلب روستاها که با یک راه ارتباطی چندین روستا به هم متصل می شوند این جاده با رسیدن به کمرد پایان می یابد.

در گشت و گذار میان کوچه های کمرد دو نوع کاملا" متفاوت ساختمان سازی را می بینیم. یکی خانه هایی با عمری حدود یکصد سال و دیگری خانه ها و ویلاهای نوساز. در ساخت و ساز های قدیمی که از در و پنجره های چوبی , دیوارهای خشتی, سقف های حصیری با تیرهای چوبی,  پشت بام های کاه گلی و دارای تنور جهت پختن نان و طویله جهت نگهداری گاو و گوسفند و الاغ ساخته شده اند چهره ی اصیل یک روستا را می توان مشاهده کرد.

یکی از خانه های قدیمی که تا کنون حفظ گردیده در ضلع شمالی ساختمان امامزاده طیب ابن طاهر قرار دارد که در گذشته متعلق به کدخدای ده بوده است. یکی دیگر از بناهایی که ثابت می کند روستای کمرد دارای تاریخچه بسیار قدیمی می باشد امامزاده های آن می باشد که یکی بنام طیب ابن طاهر که در شرق روستا قرار دارد و منسوب به امام زین العابدین امام چهارم می باشد و دیگری بنام دو برادران می باشد که مزار آنها در کنار چشمه کوچکی بنام چشمه ی دوبرادران با تعدادی درخت و تنها با یک سنگ بزرگ مشخص می باشد و در کمرکش کوه جنوبی روستا به نام نسوم قرار گرفته بطوریکه تغریبا" از تمامی مناطق روستای کمرد می توان مزار آنها را مشاهده کرد.

از نظر آب و هوایی کمرد در منطقه کوهستانی قرار گرفته است و در اغلب اوقات هوایی خنک و بارانی دارد . کمرد دارای بهاری بسیار سرسبز و دیدنی با هوایی مطبوع و انبوهی از گل های وحشی و تابستانی نیمه گرم با شب های پر ستاره و خنک و باغ های پر از میوه و پاییزی زیبا و زمستانی سرد و برفی می باشد. 

یکی دیگر از مناطق دیدنی کمرد آبشار و غار چهل دختر است. وقتی که از روستای کمرد بعد از 15 دقیقه پیاده روی به سوی شمال حرکت می کنیم به منطقه ای در لا بلای کوه ها می رسیم که دارای درختان کهنسال انبوهی بوده و در میان آنها آبشار معروف و دیدنی کمرد قرار گرفته که در نوع خود بی نظیر می باشد و در زمان پر آبی قنات بالای آن و سر ریز آبهای اضافی , آب از ارتفاعی حدود بیست متر به پایین  سرازیر می شود. همچنین از نقاط دیدنی دیگر این محل وجود یک غار کوچک در دل کوه و درست در پشت آبریز آبشار بنام غار چهل دختر می باشد. وقتی از چند نفر از اهالی در مورد علت نامگذاری این غار به اسم چهل دختر سوال کردم همگی  در پاسخ گفتند که در سال های خیلی دور چهل دختر به داخل اون رفته اند و دیگر برنگشته اند.  

البته این گفته ها با توجه به کوچکی غار نمی تواند مورد تایید باشد ولی بهرحال نامی ست که از سالیان دور بر این غار گذاشته اند.

در پایان امیدوارم با این مجموعه تحقیق کوتاه توانسته باشم ادعا کنم که هنوز بسیاری از نقاط  کشورمان حتی در نزدیکترین نقطه به تهران برای ما ناشناخته هستند.