آدم ها

بین آدما تو دنیا, فاصله خیلی زیاده                                                                        

بعضی خندون, بعضی گریون, بعضی دنیاشون سرابه  

 

بعضی ها شادی و خنده, براشون یه خواب شیرین

بعضی ها فکر به آخر, براشون عذاب سنگین  

 

عده ای همش فریبند, زندگیشون یه معما

بعضی جریان سریع اند, مثل بادی روی دریا  

 

هیچ کسی به فکر این نیست, هر دری یه راهی داره

جنگشون تا پای مرگه ,صلح دیگه معنی نداره 

 

 هیچ کسی فکر خودش نیست, که یه عمر اندازه داره

کاشکی قدرشو بدونن ,زندگی فقط یه باره

آغاز (در ادامه ی فصل عشق)

راهِ نو آسان تر از چیزی که بود 

آدمان را ما چه دیدیم و چه بود 

هر که را غولی و راه را سخت می پنداشتیم 

هر دری را بسته و ترس از نهان می داشتیم 

خود به دادِ هم رسیدیم و نهان شد آشکار 

هر در ِ بسته بشد باز و همه راه هموار

بخشش پروردگار است این همه زیبادلی 

در زمانِ دوری ما چاره نیست جز همدلی 

آخر راهِ دراز نزدیک است , صبر می کنیم 

دست به دست این روزها را ما به فردا می بریم...

فصل عشق...

صفحۀ اول قصه، خاطرات روز اول

خط به خط , نقطه به نقطه 

سال اول ، روز اول 

گذر باد زمونه دو سه برگی رو ورق زد 

رسیدیم به اون روزایی که دل از عشق تو پر زد 

تو پر از عشقی و خوبی 

تو نگاهت پر ِِ احساس 

تو دلت پاک و لطیفه همه حرفات مثل رویاست 

حرف اصلی ِ کتابِ من و تو همیشه با هم 

بجز اون فصل ِ درازی که جدا بودیم ما از هم 

 

لحظۀ سخت جدایی لحظۀ دور شدن از تو 

اشک من حلقه تو چشمام قلب من در حسرت تو 

توی اون روزای دلگیر شبای سیاه و تبدار 

شده بود تنها امیدم دیدن دوبارۀ تو 

یاد اون نگاه پاکت یاد دستت توی دستام 

یاد لبخند شیرینت همیشه... همیشه همرام 

 

صفحۀ آخر این فصل گرچه طولانی و تاریک 

اما با ارزش و پاکه دلامون نزدیکِ نزدیک 

گرچه نزدیکیم و با هم ولی چشمامون به راهه 

ما به انتظار نشستیم آرزوهامون تو راهه.. 

 

شروع ِ یه فصل تازه فصل عشق همش یه رازه 

رازی که بین من و توست پیش روش راهی درازه... 

 

شعراز: قرمز و آبی