خانه عناوین مطالب تماس با من

یادداشت های یک دختر قرمز

یادداشت های یک دختر قرمز

روزانه‌ها

همه
  • پلان های روزانه سرعت عمل
  • آفتابگردون،گل عاشق سخت است (شعری زیبا از نگین)

پیوندها

  • پلان های روزانه *حسام*
  • سفر نامه *حسام*
  • بعد از بیست و سه *محسن م ب*
  • طعم گس عشق
  • آفتابگردون،گل عاشق(نگین افشاری)
  • رویای خاکستری *وحید*
  • یادداشت های شب مهتابی*ترانه*
  • زیورآلات دست ساز تینا (دختر قرمز )

دسته‌ها

  • فیلم 2
  • یادداشت های خودم 21
  • یادداشت های سفر 1
  • شعر من 10
  • کتاب 4
  • آشپزی 2

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • دست پیچ مرغ و سبزیجات
  • تصادف کردم!!!!
  • بخش جدید آشپزی: خوراک سیب زمینی و مرغ
  • ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد (پائولو کوئلیو)
  • برج میلاد
  • بیگانه ای با من است! (جوی فیلدینگ)
  • بوسه ی خداحافظی با مادر! (جوی فیلدینگ)
  • آدم ها
  • تحت تعقیب (wanted)
  • یک پیشنهاد , آب نمای موزیکال پارک ملت...

بایگانی

  • آذر 1389 1
  • آبان 1389 3
  • مهر 1389 1
  • اسفند 1387 1
  • بهمن 1387 1
  • آذر 1387 1
  • مهر 1387 1
  • مرداد 1387 1
  • خرداد 1387 2
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2
  • دی 1386 3
  • مهر 1386 6
  • شهریور 1386 3
  • مرداد 1386 5
  • تیر 1386 2
  • خرداد 1386 2
  • اردیبهشت 1386 6

آمار : 188086 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • دست پیچ مرغ و سبزیجات جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 11:11
    مواد لازم: سبزیجات خلال شده (هویج , سیب زمینی , لوبیا سبز , فلفل دلمه و...) فیله مرغ خمیر لازانیا مک، فلفل، آویشن در مرحله اول یکی دو ساعت قبل از شروع کار مرغ را با کمی نمک و فلفل و زردچوبه مزه دار و سپس برای پخت فیله را در کمی روغن (معمولی یا زیتون)سرخ می کنیم. هویج و لوبیا را در مقدار کمی آب می پزیم. در داخل تابه یک...
  • تصادف کردم!!!! جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 12:19
    دم در خانه: روحم هم خبر نداشت که چه روزی در پیش دارم . در راه دانشگاه: آهنگ گوش می دادم و در کمال آرامش رانندگی می کردم. نزدیک دانشگاه: به به !!!!! بالاخره بعد عمری یه جای خالی سر این خیابون پیدا شد.. سر کوچه: راهنما چپ زدم .چپ ماشین نیست ....ر..... تصادف کردم: صدای ضربه , 180 در جه ای منحرف شدم. مغز: دیگه فرمان نمی...
  • بخش جدید آشپزی: خوراک سیب زمینی و مرغ شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 19:34
    تصمیم گرفتم از امروز یه بخش جدید در رابطه با آشپزی به وبلاگم اضافه کنم. البته نه با این هدف که دستور غذاهایی رو که ۹۰ درصد خانم ها هفته ای چند بار درست می کنن رو بنویسم، بلکه می خوام تجربیات خودم در زمینۀ پخت غذاهای جدید رو اینجا بیارم. در کنار این دستورات، اطلاعاتی در رابطه با صنایع غذایی (رشتۀ خودم) و تغذیه رو هم...
  • ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد (پائولو کوئلیو) پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 14:25
    یکی از کتاب هایی که این اواخر خوندم "ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد" نوشته ی پائولو کوئلیو بود. این اولین باری بود که کتابی از این نویسنده می خوندم و هیچ ذهنیتی از سبک نوشته هاش نداشتم. در ابتدا , داستان با شخصیت اصلی کتاب یعنی ورونیکا دختر جوانی که شدیدا تحت فشار های جامعه و زندگی قرار داره و تصمیم به خودکشی...
  • برج میلاد پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 23:34
    امروز بعد از مدت ها موفق شدیم که تهران رو از ارتفاع سیصد متری تماشا کنیم... نزدیک ظهر بود که با شماره ی ۸۵۸۵ تماس گرفتیم و برای ساعت ۵:۳۰ عصر بلیط رزرو کردیم. (پنجشنبه و جمعه و روزهای تعطیل بهتره که از قبل بلیطتون رو رزرو کنید و ساعتی رو برای بازدید انتخاب کنید که نزدیک به غروب خورشید باشه تا علاوه بر غروب و چراغ های...
  • بیگانه ای با من است! (جوی فیلدینگ) یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 00:51
    امروز صبح یکی دیگه از کتاب های جوی فیلدینگ رو تموم کردم… تعریف های زیادی در مورد این کتاب شنیده بودم و باید بگم که واقعا هم عالی بود . داستان معمایی پیچیده و هیجان انگیز اون (از همون اول) چنان کششی رو در من ایجاد کرد که توی این چند روز جز خشکی چشم و خستگی هیچ چیز نمی تونست جلوم رو بگیره!! "بیگانه ای با من است!...
  • بوسه ی خداحافظی با مادر! (جوی فیلدینگ) شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 01:09
    ((بوسه ی خداحافظی)) اثر جوی فیلدینگ (مترجم : شهناز مجیدی) از جمله کتاب هایی که شما رو وادار به دنبال کردن داستان تا انتهای اون می کنه. پرداختن به مسائل اجتماعی و برخی معضلات جامعه زنان و بطور کلی شخصیت اصلی , که معمولا در اکثر داستانها خانم اند (و در کنار اون پرداختن به شخصیت های مختلفی از مردان) باعث شده تا بخش...
  • آدم ها یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 16:04
    بین آدما تو دنیا , فاصله خیلی زیاده بعضی خندون , بعضی گریون , بعضی دنیاشون سرابه بعضی ها شادی و خنده , براشون یه خواب شیرین بعضی ها فکر به آخر , براشون عذاب سنگین عده ای همش فریبند , زندگیشون یه معما بعضی جریان سریع اند , مثل بادی روی دریا هیچ کسی به فکر این نیست , هر دری یه راهی داره جنگشون تا پای مرگه , صلح دیگه...
  • تحت تعقیب (wanted) یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 00:19
    نام فیلم: تحت تعقیب ( Wanted ) کارگردان: Timur Bekmambetov تاریخ اکران: ۲۷ ژوئن ۲۰۰۸ ژانر: اکشن , هیجان انگیز جمله تبلیغاتی: سرنوشت خود را انتخاب کن. بازیگران: James McAvoy ، Morgan Freeman ، Angelina Jolie داستان فیلم این طور شروع میشه که پدر ویزلی گیبسون (جیمز مک آوری) به شکلی کاملا" ماهرانه و پیش بینی نشده به...
  • یک پیشنهاد , آب نمای موزیکال پارک ملت... پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 12:58
    اگر دونبال یک برنامه ی جدید و متفاوت برای خودتون هستید یک سر به پارک ملت بزنید. حدود یک هفته است که یک طرح خیلی جالب و استثنائی توی دریاچه ی پارک ملت راه اندازی کردن . رقص آب به همراه نور و موزیک , واقعا دیدنیه . بعد از کمی خستگی در ترافیک ولیعصر و دونبال جای پارک گشتن در خیابان های شلوغ جردن این منظره چنان آرامشی...
  • آغاز (در ادامه ی فصل عشق) دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 15:23
    راهِ نو آسان تر از چیزی که بود آدمان را ما چه دیدیم و چه بود هر که را غولی و راه را سخت می پنداشتیم هر دری را بسته و ترس از نهان می داشتیم خود به دادِ هم رسیدیم و نهان شد آشکار هر در ِ بسته بشد باز و همه راه هموار بخشش پروردگار است این همه زیبادلی در زمانِ دوری ما چاره نیست جز همدلی آخر راهِ دراز نزدیک است , صبر می...
  • باور کردنی نیست, اینجا تهران است... پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 14:34
    همیشه دلم می خواست توی تهران جایی رو پیدا کنم که بشه چندین ساعت توی اون وقت صرف کرد و از لحظه لحظه ای که اونجا میگذره لذت برد. سه شنبه (7/3/87) بر حسب اتفاق قرار شد که من و یکی از دوستانم همراه بچه های منابع طبیعی (به عنوان مهمان) به یک بازدید که مربوط به درس گیاهشناسی اونها میشد بریم ... ساعت 8:30 از دانشکده حرکت...
  • تولد دختر قرمز! پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 15:02
    وبلاگ دختر قرمز یک ساله شد!
  • امشب کجا بریم؟؟ چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1387 19:21
    شب کجا بریم؟چه فیلمی رو بریم؟شام چی بخوریم یا کجا بخوریم؟ مطمئنی 8 به بعد بازه؟! یه جایی بریم به شلوغی نخوریم وو... اینها همه جمله هایی هستن که در عصر روزهایی مثل پنجشنبه و جمعه زیاد تکرار میشه... ازتون میخوام که توی این پست هر کس بهترین برنامه هایی رو که میشه در یک همچین روزهایی اجرا کرد به ما پیشنهاد بده , تا از این...
  • خواستم , توانستم... دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 12:49
    همه ی ما توی ذهنمون افکار متفاوتی داریم. یکسری از اونها آرزوهای ما هستن که حتی از فکر کردن به اونها هم لذت می بریم (با اینکه گاهی کوچک ترین امیدی به عملی شدن اونها نداریم ) و گروه دیگه کارهای بزرگ و کوچیکی هستن که امیدواریم یکروز اونها رو به مرحله ی عمل برسونیم. درست بهمن ماه بود که تصمیم گرفتم یکی از اون کارهای بزرگی...
  • فصل عشق... یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 00:53
    صفحۀ اول قصه، خاطرات روز اول خط به خط , نقطه به نقطه سال اول ، روز اول گذر باد زمونه دو سه برگی رو ورق زد رسیدیم به اون روزایی که دل از عشق تو پر زد تو پر از عشقی و خوبی تو نگاهت پر ِِ احساس تو دلت پاک و لطیفه همه حرفات مثل رویاست حرف اصلی ِ کتابِ من و تو همیشه با هم بجز اون فصل ِ درازی که جدا بودیم ما از هم لحظۀ سخت...
  • یک صبح برفی... سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 15:29
    مثل همه ی روزهای دیگه با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم . پتو رو آروم کنار زدم و گوشی رو از بالای سرم برداشتم. ساعت 5 بود و هوا هم تاریک ِ تاریک. کار همیشگیم رو تکرار کردم و ساعتش رو خاموش نکردم (در این حالت هر 10 دقیقه یکبار زنگ میزنه تا زمانی که خودم اون رو خاموش کنم) دوباره پتو رو روی صورتم کشیدم و 10 دقیقه ای...
  • معرفی روستای کمرد... یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 16:18
    کمرد روستای کوچکی است با مناظر و نقاط دیدنی خاص خود که در25 کیلومتری جاده ی تهران -آبعلی در قسمت شمالی جاده و در پشت تپه های مشرف به آن واقع گردیده است. کمرد دهی است از دهستان لواسان کوچک و حدود 500 نفر جمعیت دارد. همان طور که می دانید شهر تهران از چهار جهت جغرافیایی دارای راه های مختلف ارتباطی به دیگر استان ها و...
  • مثل آب برای شکلات(like water for chocolate) ... سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1386 20:06
    نام کتاب : مثل آب برای شکلات(like water for chocolate) اثر : لورا اسکوئیول مترجم : مریم بیات تعداد صفحات : 235 صفحه سال ترجمه : 1376 سبک رمان : رئالیسم جادویی زبان و فرم : زبان خانگی و فرم زنانه خلاقیت و ابتکار بی نظیر نویسنده : استفاده از فضای آشپزخانه و دستور غذا در آغاز هر فصل از رمان و در ارتباط با آن. موضوع اصلی...
  • قصه ی عشق... چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 16:31
    امشب یه احساس عجیب بهم میگه عاشق شدم اشک تو چشام حلقه زده خیلی ...رو دوست دارم نگاه اون به چشم ِ من خیلی عمیق و بی ریاست دستای اون تو دست من آرامشی بی انتهاست. الان سه سالی میگذره از عشق ِ رویایی ما چه ماجراهایی بوده تو دنیای عجیب ما. نه بحثی و نه دعوایی قهر رو تو خوابم ندیدیم به جز دوری و فاصله غمی تو دنیا ندیدیم....
  • عشق گمشده... دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 12:58
    عشق دیگه رفته, تو خواب و رویا آدم ِِ عاشق نمیشه پیدا! کلام ِ عاشق همیشه "ما" بود عین و شین و قاف حرفِ دلا بود تک رنگِ این عشق رنگِ خدا بود. دلای عاشق ,همیشه زیبا نگاهِ عاشق, چه گرم و گیرا دوست دارم ها , وردِ زبونا راست و دروغش همیشه پیدا گرمای عشق بود شعله ی دل ها اشکای دوری بارون چشما ترسی از اینکه بمونی...
  • درباره ی شعر من... سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 12:08
    "شعر من" موضوع جدیدیه که امروز به وبلاگم اضافه کردم...راستش رو بخواید دختر قرمز چند روزیه که طبع شعرش گل کرده و تصمیم داره اگر بشه هر چند وقت یک بار در کنار یادداشت ها یه کوچولو هم شعرهایی رو که یهو یی به ذهنش می رسه بذاره... درضمن خوشحال میشه که شما هم در کامل کردن بعضی شعر ها به اون کمک کنید.
  • توصیه های عاشقی... سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 11:55
    میگن تو عشق و عاشقی فقط دله که میشکنه با اشکاتون خیسش کنین نذارین این دل بشکنه. با هم دیگه حرف بزنین مشکلارو حل بکنین ارزششون خیلی کمه عشق رو به اون سر بکنین. تو چشم هم نگاه کنین دستِ همو سفت بگیرین. ببین که عشق چه می کنه از این به بعد مال ِ همین. نه غم میاد سراغتون نه دل هم رو میشکنین. به هم بگید دوست دارم ولی به هم...
  • یه دریا اشک... یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 23:46
    چطور میشه که آدما یه دریا اشک راه میندازن؟! یه پارو دست می گیرن و با اون به ساحل می رسن. ساحل اون دل کیه؟؟ بارونا از کجا میاد؟؟ مگه میشه تو عاشقی شب تا سحر بارون بیاد؟؟!!!
  • تینا در ابیانه... جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 17:31
    روستای استثنایی ابیانه یکی از زیباترین جاهایی بود که تا حالا دیده بودم... دیدن خونه های قدیمی , قدم زدن توی کوچه های خاکی , دیدن خانم هایی که با لباس محلی ابیانه توی کوچه ها قدم می زنن و ...محیطی رو فراهم کرده که احساس می کنیم سه هزار سال به عقب برگشتیم . جاهای تاریخی زیاد دیدم ولی ابیانه تنها جایی بود که توی مدت 3 -...
  • چرا در قهوه خانه های سنتی اثری از قهوه نیست؟؟!! یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 21:14
    چند روز پش گوینده ی رادیو مطلب جالبی رو در رابطه با قهوه خانه ها عنوان کرد. اینکه چرا این روزها همه جا تابلوی قهوه خانه رو می بینیم ولی در هیچ کدوم قهوه فروخته نمیشه!!! این موضوع به سال ها قبل (حدود ۴۰۰ سال پیش)بر می گرده که در قهوه خانه ها قهوه فروخته میشد ولی با گذشت زمان چون طعم تلخ قهوه چندان به مزاج ایرانی ها...
  • دلیلی برای دوست داشتن!!! یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 01:39
    تا حالا شده از ته قلب به یکی بگید دوستت دارم و اون از شما بپرسه چرا و دلیل اون رو بخواد؟؟شاید به نظر سوال ساده ای بیاد ولی سه سالی طول کشید تا من تونستم جواب این سوال رو برای خودم پیدا کنم...خیلی سخته که بخوایم برای یه احساس قلبی دلیلی بیاریم و شاید هم هیچ وقت توی این کار موفق نشیم!!! حتی ممکنه به دوست داشتنمون شک...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 17:05
    .....
  • نظر شما در مورد نمایشگاه کارهای دستی من چیه؟؟؟ دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 20:29
  • بدون شرح !!! یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 14:19
    قبول شدم
  • 42
  • صفحه 1
  • 2