خانه عناوین مطالب تماس با من

یادداشت های یک دختر قرمز

یادداشت های یک دختر قرمز

روزانه‌ها

همه
  • پلان های روزانه سرعت عمل
  • آفتابگردون،گل عاشق سخت است (شعری زیبا از نگین)

پیوندها

  • پلان های روزانه *حسام*
  • سفر نامه *حسام*
  • بعد از بیست و سه *محسن م ب*
  • طعم گس عشق
  • آفتابگردون،گل عاشق(نگین افشاری)
  • رویای خاکستری *وحید*
  • یادداشت های شب مهتابی*ترانه*
  • زیورآلات دست ساز تینا (دختر قرمز )

دسته‌ها

  • فیلم 2
  • یادداشت های خودم 21
  • یادداشت های سفر 1
  • شعر من 10
  • کتاب 4
  • آشپزی 2

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • دست پیچ مرغ و سبزیجات
  • تصادف کردم!!!!
  • بخش جدید آشپزی: خوراک سیب زمینی و مرغ
  • ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد (پائولو کوئلیو)
  • برج میلاد
  • بیگانه ای با من است! (جوی فیلدینگ)
  • بوسه ی خداحافظی با مادر! (جوی فیلدینگ)
  • آدم ها
  • تحت تعقیب (wanted)
  • یک پیشنهاد , آب نمای موزیکال پارک ملت...

بایگانی

  • آذر 1389 1
  • آبان 1389 3
  • مهر 1389 1
  • اسفند 1387 1
  • بهمن 1387 1
  • آذر 1387 1
  • مهر 1387 1
  • مرداد 1387 1
  • خرداد 1387 2
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2
  • دی 1386 3
  • مهر 1386 6
  • شهریور 1386 3
  • مرداد 1386 5
  • تیر 1386 2
  • خرداد 1386 2
  • اردیبهشت 1386 6

آمار : 188090 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • بد شانسی ... یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 18:53
    من از کسایی هستم که واقعا به شانس عقیده دارم...الته نه اینکه هر اتفاقی رو به خاطر شانس خوب و بد خودم بدونم ولی معتقدم هر کسی یه وقتایی توی کاراش واقعا بد میاره و بد شانسه .مثلا کسی که داره خیلی راحت و اسوده توی خیابون راه میره و یهو اون ادم احمقی که قصد خودکشی داره خودشو میندازه پایین و یه راست میفته رو سر این بدبخت و...
  • یک یار بگیر... جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 23:50
    . . . . . . . . . . بار بگفتمش که . . . . . . . . . یار مگیر با . . . . . . . . منشین و . . . . . . . دلدار مگیر با . . . . . . به کرشمه باش و با . . . . . بجنگ . . . . و . . . و . . بگذار . یار بگیر
  • یادداشتی از زبان مهربان یک مادر... پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 12:32
    عروسک ملوس و دوست داشتنی من , تو یکی از با ارزش ترین هدایای خداوند برای من هستی . حتما" برای مامان دختر خوبی بودم که خدا تو را به من پاداش داده. وقتی تو بدنیا امدی مثل گلی بودی که از بهشت امده بودی , به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم نامت را " تینا " یعنی گل بگذاریم. زندگی ام را با نام خدا یعنی "وحید " اغاز کردم. با "سعید"...
  • پیس پیس ..جواب سوال 5 چی میشه؟؟؟ دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 00:42
    فصل فصل ِ امتخاناست و خواستم یه یادی از خاطرات دوره ی امتحانات کرده باشم... متاسفانه باید اعتراف کنم بیشتر خاطره های دوران امتحاناتم مربوط به مواقعیه که شب قبل از امتحان یا صبح امتحان دست به دامن تقلب می شدم و یه وقتایی از اینکه خودم رو خیلی جدی در حال نوشتن تقلب می دیدم خندم می گرفت. و حرف دوستم که همیشه می گفت : به...
  • با زندگی خودتون بازی کنید... دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 15:34
    فکر کنید cd ی رو به شما بدن که این cd زندگی شماست که به صورت یک بازی کامپیوتری در اومده و روش بازی اینه که : سه تا جون دارید و باید سرنوشتون رو خودتون توی این بازی تعیین کنید. همه ی کارها و برنامه های زندگیتون دست خودتونه و دنیای بزرگ اطرافتون اون قدر کوچیک شده که می تونید همه چیز رو خودتون کنترل کنید. ولی نباید...
  • انگیزه های زن گرفتن و دلایل شوهر نکردن و ترشیدن دخترها... یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 00:30
    انگیزه های مختلف برای زن گرفتن : - پیدا کردن کسی که تا حدی به خواسته هاشون نزدیک باشه - چند سالیه که برای خودش خونه داره و تنها زندگی می کنه . از اشپزی و تمیز کردن خونه خسته شده... - عاشق شدن - زیاد شدن سن و نگرانی بعد از ان - کاملا" بی انگیزه - یک نفر رو پیدا کرده و از ترس اینکه نکنه کس دیگه ای رو پیدا نکنه , زود دست...
  • عشق من و تو... دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1386 20:20
    با هر بار که از دور نگاهم کردی / من رو تو نگاهِ خود شکارم کردی هر بار گرفتی دستم و گفتی : / با گرمای دستت منو عاشق کردی چند سال گذشت و تو فقط یک بار / عشق منو توی قلب خود , حس کردی دیروز که یادی کردیم از روزهای خوب / گفتی تو به من :عشق رو تو ثابت کردی تو قهر و تو آشتی , توی رویای خودت / بغلم کردی و تا صبح نگاهم کردی...
  • قیمت های نجومی شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1386 19:19
    یه وقتایی با اینکه یه چیزهایی رو نی دونیم که گرونن ولی دوست داریم که بریم توی مغازه و قیمت اون رو از فروشنده بپرسیم. و معمولا" هم وقتی که قیمت نجومی رو پرسیدیمو شنیدیم , خیلی بی تفاوت یه چرخ کوچیکی اون اطراف می زنیم و وسایل دیگه رو هم یه نگاهی می کنیم و از مغازه بیرون میایم. البته یه وقت هایی هم خبر نداریم و ندونسته...
  • خیر سرم شعر گفتم... یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 19:32
    معلم بنام انکه یاد داد نوشتن را به من / انکه یاد داد بنویسم مادر , بنویسم پدر انکه اموخت نام خود معلم را به من / انکه اموخت محبت را به من انکه گفت دوست دوست / بدان محبت دست اوست انکه گفت هم خانواده ی علم است / انکه گفت نام او معلم است این شعر رو وقتی 7 سالم بود گفتم و در یکی از مسابقه های منطقه هم جایزه گرفتم...شعرم...
  • نمایشگاه اثار چوبی رضا کیانیان... پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 11:57
    این نمایشگاه اولین نمایشگاه انفرادی اقای کیانیانه و کارهای جالبی هم به نمایش گذاشته . چوب هایی رو که به نظرش شکل خاصی داشتند از جاهای مختلف در طول سفرهاش جمع کرده و تغییرات کمی هم در اونها داده وچند روزیه که اونها رو در سالن ممیز خانه ی هنرمندان به نمایش گذاشته. دیروز اونجا بودم و کارهاش رو دیدم . حدود 68 تا طرح چوبی...
  • اخر بهداشت... دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 21:27
    - م یرید دکتر دندون پزشک. قبل از اینکه بیرون بیاد و اسم شما رو صدا بزنه , از لای در می بینید که اقای دکتر بینیشون می خاره و با کل دستشون رفتن داخل بینی و مشغول خاروندن بینیشونن...همون موقع از اتاق بیرون میاد و اسم شما رو صدا می زنه و مجبورید که برید زیر دستای اقای دکتر تا با همون دستها دهن شما رو باز کنه و دندون هاتون...
  • لذت دیدن فیلمی که کتابش رو چند روز پیش تمام کرده بودم... شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 19:31
    "غرور و تعصب" نوشته ی " جین اوستین " یکی از کتاب های به یاد ماندی است که بارها فیلم اون رو ساختن (فیلم " pride and prejudice " با بازی" keira knightleyl " تولید سال 2005 ) . البته کتاب های دیگری هم مثل "خاطرات یک گیشا" , "بلندی های بادگیر" و...هستند که انها هم فیلمشان در زمان های مختلفی ساخته شده. داستان این کتاب...
  • 42
  • 1
  • صفحه 2