انگیزه های مختلف برای زن گرفتن :
- پیدا کردن کسی که تا حدی به خواسته هاشون نزدیک باشه
- چند سالیه که برای خودش خونه داره و تنها زندگی می کنه . از اشپزی و تمیز کردن خونه خسته شده...
- عاشق شدن
- زیاد شدن سن و نگرانی بعد از ان
- کاملا" بی انگیزه
- یک نفر رو پیدا کرده و از ترس اینکه نکنه کس دیگه ای رو پیدا نکنه , زود دست بکار میشه
- احساس تنهایی می کنه و نیاز به یک همدم و هم صحبت داره
- دوست صمیمی ش که خیلی با هم رقابت دارن ماه پیش ازدواج کرده ویا قراره به زودی ازدواج کنه...
- به خاطر اصرار بیش از حد مادر و مادر بزرگ
- فیلشون یاد هندوستان کرده...
- بچه ها کم کم بزرگ میشن و ممکنه نبود مادر رو احساس کنن
- این زن دیگه بدرد نمی خوره (تکراری شده)
- فکر میکنه باید زن بگیره...
دلایلی بر رد کردن خواستگارها و شوهر نکردن دختر ها تا قبل از 26 سالگی (و در نهایت ترشیدن دختر ها) :
- داشتن خواستگار زیاد یک افتخاره ( این تیپ دختر ها با این طرز تفکر در نهایت می ترشن)
- طرف مهندس و یا دکتر و وکیل نیست
- باباش موهاش ریخته (ممکنه موهای خودشم بریزه)
- یه کم چاقه یا زیادی لاغره
- اولین بار که با هم بیرون رفتیم شلوار جین پوشیده بود و برای من هدیه ای نیاورده بود!!!
- ساعت مچیش مارک دار نبود
- منتظره تعداد خواستگاراش از دختر خالش بیشتر بشه
- مدرک تحصیلیش فوق دیپلم بود , من لیسانسم
- از قیافش خوشم نیومد
- من فقط با ...... ازدواج میکنم (طرف دو ساله که از ایران رفته و قول داده که بزودی اون رو هم پیش خودش ببره )
- فقط یه بار درست و حسابی عاشق میشن (یا میشه یا نمیشه )
- یک ماه از من کوچیک تر بود
.
.
.
یه وقتایی با اینکه یه چیزهایی رو نی دونیم که گرونن ولی دوست داریم که بریم توی مغازه و قیمت اون رو از فروشنده بپرسیم. و معمولا" هم وقتی که قیمت نجومی رو پرسیدیمو شنیدیم , خیلی بی تفاوت یه چرخ کوچیکی اون اطراف می زنیم و وسایل دیگه رو هم یه نگاهی می کنیم و از مغازه بیرون میایم.
البته یه وقت هایی هم خبر نداریم و ندونسته وارد یه فروشگاه می شیم و درست دست روی جنسی می گذاریم که فکر نمی کنیم همچین قیمت وحشتناکی داسته باشه. قیمت اون رو می خونیم و پیش خودمون می گیم چه قیمت خوب و مناسبی !!!!!!! یه همچین جایی این قیمت؟؟!! 23 هزار تومان!!!
همچین که میریم حساب کنیم 23 ,هزار تومان در میاریم و میدیم به فروشنده . اونم پول رو میشماره یه کم چپ چپ و با حالت تاسف
ما رو نگاه می کنه و میگه خانم میشه 230 هزار تومان. و دیگه کاری نمیشه کرد جز اینکه پولمون رو برداریم و از یه گوشه ای در بریم. (البته برعکس این هم زیاد اتفاق میفته)
این روزا یک همچین قیمت های نجومی توی مغازه ها به خصوص مغازه های لوازم خونگی و مبل و دکوری و عتیقه فروشی...یه چیز عادی شده و کمتر خریداری با دیدن اونها متعجب میشه.
مثلا" اباژور 400 هزار تومانی , ساعت مچی 4 میلیون تومانی, مبل تک 800-700 تومانی) بدنه ی مبل شما رو ماساژ میده و ...), اجناس مثلا" عتیقه ی جمعه بازاره چهارراه استامبول و از همه بدتر یک دست مبل 108 میلیون تومانی (تازه این قیمت با 30% تخفیف ویژه ست).
- میرید دکتر دندون پزشک. قبل از اینکه بیرون بیاد و اسم شما رو صدا بزنه , از لای در می بینید که اقای دکتر بینیشون می خاره و با کل دستشون رفتن داخل بینی و مشغول خاروندن بینیشونن...همون موقع از اتاق بیرون میاد و اسم شما رو صدا می زنه و مجبورید که برید زیر دستای اقای دکتر تا با همون دستها دهن شما رو باز کنه و دندون هاتون رو معاینه کنه...بدبختانه دیگه هیچ راهیم برای فرار نیست..
- میرید یه شیرینی فروشی مثلا" معروف. کسی که برای شما شیرینی توی جعبه می گذاره خیلی تمیزه . دست راستش دستکش کرده و با اون جعبه رو گرفته و با دست چپش که دستکش نداره شیرینی توی جعبه می گذاره..این دیگه اخرشه نه؟؟؟؟
- یه روز صبح تصمیم می گیرید که بعد از مدت ها به حرف دوستاتون گوش کنید و برید سوسیس تخم مرغ بوفه رو که خیلی تعریفش رو کرده بودن بخورید. ولی خبر ندارید که اون روز اقا مگسه هم تصمیم گرفته ورزش صبحگاهیش رو توی بشقاب شما بکنه, همچین که سس های روش رو کنار می زنید که اولین لقمه رو بخورید ........به به...... می بینید یه مگس سیاه زشت , اون زیر داره لای سس ها بال بال می زنه.
- چند روزه خیلی خسته شدید , تصمیم می گیرید که یه روز ظهر به یه استخر تمیز و خلوت برید و یه خستگی در کنید. از شانس شما همون روز مدرسه ای هم که اون نزدیکه 40 تا از بچه های دبستانیش رو برای شنا به استخر اورده. جدا از سر و صدا , نظرتون راجع به اب اون استحر چیه؟؟؟؟؟