دم در خانه: روحم هم خبر نداشت که چه روزی در پیش دارم .
در راه دانشگاه: آهنگ گوش می دادم و در کمال آرامش رانندگی می کردم.
نزدیک دانشگاه: به به !!!!! بالاخره بعد عمری یه جای خالی سر این خیابون پیدا شد..
سر کوچه: راهنما چپ زدم .چپ ماشین نیست ....ر.....
تصادف کردم: صدای ضربه , 180 در جه ای منحرف شدم.
مغز: دیگه فرمان نمی داد فقط بدنم سرد شد و حسابی شوکه بودم. فقط سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم.
...........................................................................
نمای اول: ماشین طرف مقابل رو دیدم ,در راننده و در عقب کلا" داغون شده بود.
نمای دوم : جرات نکردم پیاده شم ..توی این مدت چند نفر از عابران محترم شروع به قضاوت و بررسی خسارت های وارده کردند و مرتب تو اون اوضاع عین پروانه گرد ما می چرخیدند و نظر می دادن...
نمای سوم: پیاده شدم , جلوی ماشین کوچک ترین خطی برنداشته بود و همین جای خوشحالی داشت...
همین جا می خوام به همه ی دوستانی که راننگی می کنند چند توصیه بکنم:
اگه یه روز خواستین مثل من از دنیا بی خبر تصادف کنین , یه جوری بزنین ماشین خودتونم داغون شه . اگر نشد ترجیحا" خودتون با قفل فرمونی چیزی بزنین جلوی ماشین رو خط بندازین , چراغی بشکنین خلاصه یه کاری بکنین که مشکل مارو پیدا نکنین .( 10 نفر مامور پلیس و بازرس بیمه و سرهنگ و افسر و ....کو ...زه... بعد 5 ساعت بیان اخرم بگن صحنه سازی کردین و کار شما به یه جای دیگه بکشونن و تا شب علافتون کنن. )
دانشگاه: کلا" بی خیال کلاس شدم فقط رفتم با استاد صحبت کردم تا اون جلسه روغیبت نخورم..
پلیس: کجان این مامورایی که 24 ساعت تو خیابون می بینیم؟؟؟!! بعد 2 ساعت که به پلیس 110 زنگ زدیم یه مامور با موتور اومد و آخر هم تشخیص داد کروکی نمی خواد و ما رو تا شب بیچاره کرد . و همین شد تا فردا که رفتیم بیمه هیچ احدالناسی حرف ما رو باور نکرد و تهمت شنیدیم .
مردم: دستشون درد نکنه با متلک و چرندیاتی که می گفتند خیلی در حفظ ارامش ما کمک کردند و جا داره از همه ملت شریفمون همینجا قدردانی کنم بخصوص از آقایی که با دیدن ترافیکی که پیش اومده بود از ماشین پیاده شدن و چیزی نمونده بود با قفل فرمون به ما حمله کنند...هم چنین از ماموران بیمه که کلی وقت ما رو گرفتند و آخر هم حرفمون رو باور نکردند و گفتند صحنه سازیه و توی یه فرصت پا رو گذاشتن روی گاز و فرار کردن و غیره و غیره ه ه ه ه ......
خلاصه دست همگیشون درد نکنه ...اینها همه تجربه بود و خدا رو شکر می کنم بیمه بودیم، طرفمون آدم خوبی بود و کسی هم طوری نشد...
قربونت دفه بعد یه جور بزن یه اثری هم رو ماشینت بمونه نیان بگن صحنه سازی کردین!
خیر سرشون ۱۰ نفر افسر و سروان و سرهنگ و کلانتر اومدن نفهمیدن چطوری زدی که پراید داغون شد ماشین خودت حتی خط هم برنداشت.
چشم...
دور از جون دور از جون انگار باید راستی راستی کار آدم به ملک الموت بیفته تا باور کنن...نمونه همچین اتفاقی چند وقت پیش برای ما هم افتاد خدا رو شکر که به خیر گذشته... من پایان بندی ورونیکا رو خیلی دوست دارم ...بابت غذا هم ممنون واقعا خسته شدم از غذاهای تکراری
فکر نمی کنم ..اینهایی که من دیدم جز خودشون هیچ احدالناسی رو باور ندارن...البته شاید هم حق دارن چون این روزا انقدر دورغ زیاد شده که سخت میشه حرف کسی رو باور کرد!!!!!!
سلام دوست من
ممنون بابت نظر و محبتت
خوشحال میشم باز هم به وبلاگم سر بزنی
اینجا ایرانه
که چنین ویرانه
بابا جوون منم یه بار همچین بلائی سرم اومد تازه فهمیدم که دور پلیس و بیمه رو باید خط کشید ... پلیسا فقط واسه باتون زدن امادن
به خیر گذشت

مث توپ فوتبال شوتش کردم و چپ شد





هیچیش نموند
منم 3 روز پیش تصادف کردم
تو مسیر دانشگاه
امتحان میانترمم داشتم
ولی نه دم دانشگاه
تو جاده اصلی سر پیچ 90درجه با 160تا سر خوردم و زدم زیر یه 141
تقریبا هیچیش نمونده
دنده هاش شکسته رفته تو ریش
کتفش شکسته پلاتین گذاشتن
لگنشم شکسته که تو کششه
خودم متاسفانه یه خش بهم نیوفتاد
چارتا کله زدم و از جاده افتادم پایین ماشین که نگو
خلاصه بربخت شدم